بچه های من

تخم مرغ

فرزاد: برو مامان در یخچال را ببند. مامان : خودت برو ببند تو در را باز کردی من ببندم.بهار تو برو در یخچال را ببند که فرزاد باز گذاشته بهار داشت می رفت که  تصمیم گرفتم خودم درش را ببندم با بهار در را می بستیم که دیدم یک تخم مرغ لای در یخچال که ما نفهمیم وتخم مرغ بشکنه. این چه کاری فرزاد؟ فرزاد:مثل تو که هی  جارو دستی می خری  و پول های بابا رو حروم می کنی.
23 فروردين 1392

بهار در بهار

دیروز می خواستم برم خانه مامانی زنگ زدم اونا گفتن ما می آییم خاله تا حیدر را از نی نی لای لای  برداشت بهار رفتی ونشتی توش پتو هم انداخته بودی رویت دیگه می خواستی بخوابی که تو را از توش بر داشتیم همش به پاش دست می زدی و بچه ساکت  رو به گریه می انداختی واما یک جمله در مورد آمدن بهار به قول فامیل دور کلاه قرمزی هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز از این جمله حال می کنم  برم که برنج هام خراب شد.
20 فروردين 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بچه های من می باشد